رستاخيز 1354
من ميتوانم بهتر از شما و خردمندانهتر از شما تصميم بگيرم… من حق دارم مرفهتر و مجللتر از شما زندگي كنم و خارج از حوزة تأثير مسئله مسكن افزايش قيمتها و ديگر مسائل مبتلا به شما خوش بگذرانم… من حق دارم كلام خود را همچون كلام مسلط توي سر شما بزنم.اگر در فعاليتهاي تجارتي درست دارم، بايد سودهاي كلان متعلق به من و زمينههاي بكر سودآوري تيول من باشد… اگر در دنياي پزشكي نقش دارم، بايد بالاترين حق ويزيت به انضمام مقاديري كج خلقي با بيمار از آن من باشد… اگر در دنياي علم راه دارم، بايد مجهزترين وسائل آزمايشگاهي در انتظار من باشد… و در يك كلام، اگر در دنياي سياست، به طور اتفاقي و دست بر قضا، يعني به بهانه كمبود نيروي انساني متخصص چهره كردهام، حق دارم، نظريه خود را به نام يگانه نظريه فاخر تحميل كنم…چرا؟… چون من «گرين كارت» دارم. اين مقواي چهارگوش سبزرنگ، مثل يك سلاح مدرن و پيچيده، در جيب من و بر شقيقة شما كه گرين كارت نداريد، سنگيني ميكند. اگر اوضاع و احوال محيط شغلي را صاف و هموار و موافق با روحية زيادهخواه خود نبينم، جلسه به هم ميزنم، قهر ميكنم، روي گرين كارت نازنينم كه مثل قاليچه سليمان، اعجازگر است، مينشينم و به سوي همان سرزمين عزيز و موعود كه زادگاه و خالق گرين كارت است پر ميكشم.
باطلالسحرها شكل عوض كردهاند. روزگار به زيان القاب قديم اداري چرخيده و به سود صاحبان امتيازات جديد، جريان دارد. گرين كارت از جمله امتيازات جديد است كه نيروي تهديد و ارعاب مخوفي در آن نهفته است و به اتكاي اين نيرو است كه گرين كارت از ديدگاه جمعي از دارندگان آن، وسيلة مدرن «باجخواهي» شده است.
گرين كارت يك ورقه اكتسابي است و چنانچه يك فرد خارجي بتواند، آن را، پس از احراز شرايط لازم (گاهي به وسيله ازدواجهاي مصنوعي و مصلحتي موقتي با پيرزنان آمريكايي) از سيستم اجتماعي آمريكا دريافت دارد، صاحب حقوق خاصي ميشود كه سبب آن، زندگي در جامعة آمريكا را شيرينتر سهلتر مييابد و ميتواند فقط از سيستم اجتماعي آمريكا، حقوق وابسته به گرين كارت را مطالبه نمايد. به عبارت ديگر، قلمرو نفوذ و تأثير گرين كارت، مرزهايي است كه در محدودة آن، دسترسي به گرين كارت مسير شده است.
اما تحت شرايط امروزي جامعه ما كه مسئلهاي به نام «فقر نيروي انساني متخصص» مثل شمشير، در كف هرچه زنگي مست است، نهاده شده است، دامنة نفوذ و تأثير گرين كارت، از آن سوي اقيانوس، به اين سوي اقيانوس كشانده شده و لحظه به لحظه، پايگاه خود را در زندگي اداري، استحكام ميبخشد. به منظور تحكيم همين پايگاه است كه برخي از صاحبان گرين كارت، اصرار دارند، خود را «فريب خورده» جا بزنند و طوري وانمود كنند كه انگار با تهديد و ارعاب به نيروي قهريه به ميهن بازگشتهاند. تكيه كلام تبليغاتي فريبخوردگان مصلحت انديس عموماً اين جملات تكراري و ادعاآميز است.
«آنجا كه بوديم، يك اتومبيل كشتي مانند خودم داشتم، يكي زنم. يك گاراژ اختصاصي خودم داشتم، يكي زنم. يك حياط بزرگ چمنكاري شده با استخر سرد و گرم داشتيم كه بچهها در آن ميغلطيدند و ميخروشيدند. پاركها عرصه بلا منازع شرارت بچهها بود و ديسكوتكهاي ارزان قيمت عرصه خودمان و…»
شگفتا كه هيچيك از مدعيان دارنده گرين كارت، براي مردم اين ديار كه شنوندگان ساكت و دائمي دعاوي آنها هستند، توضيح نميدهند كه چه اندازه براي جامعه آمريكا جان كندهاند، ايثار كردهاند، تا توانستهاند نعماتي را از آن جامعه مرفه و ثروتمند بستانند. آنها هرگز در برابر شنوندگان صبور و ساكت خود، اقرار نميكنند كه براي كسب خانه و استخر و گاراژ و ديگر وسائل رفاهي چقدر گارسوني، ظرفشويي و بچهداري كردهاند… چقدر اتومبيل جفتهاي عياش آمريكايي را در برابر ديسكوتكها پارك كرده يا از پاركينگها بيرون كشيدهاند و چقدر درها را در نهايت خضوع و خشوع و تسليم، در برابر شبگردان سياه مست آمريكايي باز و بسته كردهاند… و چقدر خم و راست شدهاند تا توانستهاند سيستم اجتماعي را به «بذل» گرين كارت راضي كنند. برخي از صاحبان گرين كارت كه در برابر عقيده و حضور آشنايان هموطن با تفرعن و خود برتر بيني ظاهر ميشوند، هرگز فاش نميكنند كه در برابر غريبهها تا چه پايه فروتن و ايثارگر و شكرگزار بودهاند!
جامعة اداري ايران، امروز كه فقر نيروي انساني متخصص، گريبانش را فشرده است، سختتر از ساير جوامع شغلي، حضور جمعي از مدعيان دارنده گرين كارت را كه متظاهر به «فريب خوردگي» هستند تحمل ميكند. آن عده از صاحبان گرين كارت كه وارث عناوين قديمي اداري، از قبيل «سلطنتهها» و «دولهها» هستند، فقط ميتوانند روز زمين صاف و موكت شده راه بروند و از برخورد با هر نوع «دستانداز» كه طبيعت زيستن در اين ملك است، چنان بر ميآشوبند كه غرشكنان، وجود گرين كارت را به رخ همراهان ميكشند و از آن به مثابه «برهان قاطع» سود ميجويند. مدعيان دارنده گرين كارت، عموماً كساني هستند كه دعوي ضديت با «كاغذبازي» را همچون توشهاي موافق با مصالح سفر، در كولهبار خود، حمل ميكنند و مدعي هستند در مواجهه با سلولهاي فاسد و پوشيده اداري، فيالفور، يا آنها را به كلي نابود و حاشيهنشين ميكنند، يا به آنها نيروي تجديد حيات ميبخشند و در هر دو حال، محيط را براي تحقق خدمت راستين به جامعه ميپالايند!
اما وقتي «گرين كارت»، برهان قاطع نيروي مهاجم باشد و هيچيك از افراد وابسته به اين نيرو، خود را تا عمق مسائل و نيازهاي جامعه نكشاند، ترجمة «طرحها» و «سيستمها» و «پيپرهايي» كه هيچ نوعي تجانسي با واقعيتهاي موجود ندارد، مد روز ميشود. از جهت داغ كردن بازار ترجمه و اقتباس و تئوريها سيستمهاي بيگانه با جامعه است كه پي در پي، مبلمان اتاقها رنگ عوض ميكند و مدعيان دارنده گرين كارت كه از عهده تهذيب اخلاق اداري سلولهاي فاسد و قديمي برنميآيند، به ناچار خود را در آغوش «استاف ميتينگها» و «پابليك ري لي شنهاي» فردي و خصوصي دفن ميكنند و در مواجهه با «كاغذ بازي»، چنان ناشيانه و شايد معصومانه و جاهلانه دلاوري ميكنند كه تمام طرحها و سيستمهاي ترجمه شده، در عمل، به بنست شكست مينشيند و فساد «پيپربازي» به فساد «كاغذبازي» علاوه ميشود. سلولهاي فاسد قديمي كه نيروي مهاجم و متظاهر به «ترقي خواهي» را ولخرجتر از خود، مدعيتر از خود، متعصبتر از خود، باجخواهتر از خود و پيپر بازتر از خود، ميبينند، نه ميميرند، نه به تجديد حيات فراخوانده ميشوند. اين سلولهاي كهنه و فاسد، نوع تازهاي از فساد را ضميمه وجود مستعد خود ميكنند و به منظور حفظ وضع و موقعيت اداري، چنين سازشكار ميشوند كه به كاسة داغتر از آش ميمانند. جامعة پيپر باز نويسنده، نيز كه باطلالسحر جز «گرين كارت» و سلاحي جز «ترجمه» در كف ندارد، از سر ناچاري و براي بقا مسند خود، دست در آغوش فاسدترين عناصر جامعة كاغذ باز كهن مياندازد و گرد و خاكي كه حاصل ائتلاف اين دو گروه جاهطلب است، باعث ميشود، حتي پيش پاي خود را نبينيم و به تدريج فراموش ميكنيم كه لازمة مبارزه با فقر نيروي انساني متخصص، تقويت روحية باجخواهي در وجود گروههاي نو رسيده و متخصص نيست و اشاعه اين روحيه، فقر نيروي انساني را مضاعف ميكند!
البته آن نوع تبادل فكري و عقيدتي كه ضرورت دوران تحول است و جامعه را از درون، نه از سطح مبلها و كركرهها، ميكاود و نقب ميزند و تغيير ميدهد، اينجا و در جريان و در جريان مبادلة «فساد كهنه» با «فساد نو» تحقق نميپذيرد. زبانها و گوشها با هم بيگانگي ميكنند. زبانها و گوشها كه نميتوانند به نيروي واسطهگي طرحها و سيستمها و پيپرهاي ترجمه شده، با هم از در تفاهم درآيند، به سوءتفاهم مبتلا ميشوند. هيچيك از افراد دو گروه نميتوانند بيانگر مشكلات خود باشند. زبان ابهامآميزي كه تصنعي است و درون يك قالب «دفاعي» شكل گرفته، بر محيط همزيستي دو گروه، سايه افكنده است. پيپربازي در كنار كاغذبازي تناوري ميكند.
تناوري پيپربازي آنقدر همه جانبه است كه در بسياري از مراكز صدور انواع طرح و سيستم و پيپر، حتي يك آرشيو دقيق تحقيقاتي كه در همه جاي دنيا، به خصوص در زادگاه گرين كارت، نخستين سنگ بناي تحول و تكامل شيوههاي مديريت است، وجود ندارد. حتي يك مجموعه تحقيقاتي معتبر كه اين همه طرح و سيستم و پيپر ترجمه شده و اقتباس شده بتواند روي شالوده قابل اطمينان آن به ايستد و بالا برود، وجود ندارد… هرچه هست ترجمهها و تلخيصهايي است كه نام يك پروفسور آمريكايي را يدك ميكشد… يا يدك نميكشد، اما در واقع تراوشات ذهن يكي از همان پروفسورهاست كه به قلم صاحب گرين كارت، برگردان شده است!
روح جامعه در شرايطي كه مجموعههاي دقيق تحقيقاتي، مقدمة طراحي و سيستمسازي و برنامهريزي نبوده است، درست در نقطه مقابل افكار پروفسوري آقايان و خانمهايي كه تكيه بر مبلهاي تزئيني زدهاند و اميد به معجزات تهديدآميز گرين كارت دارند، پر سه ميزند.
روح جامعه ايران چند بعدي و «ضدتحقيق» و گريزان از حضور و مداخله «محقق» است. دريچهها يكي يكي در برابر محقق بسته ميشود. افراد و گروههايي كه اجراي برنامه مبارزه با فقر نيروي انساني متخصص را به عهده دارند بايد با توجه به اين ويژگي، نيروي انساني متخصص را به جاي آنكه يك راست از فرودگاه به پشت ميزها و مسندها بنشانند… آنها را از ميان تمام قشرها و طبقات اجتماعي عبور دهند و از نيروي تهديدآميز گرين كارتي كه در جيب دارند، نهراسند. وقتي در برابر نيروي انساني نورسيده، ديوار مقايسه فرو ريخت، برانگيخته ميشود تا برداشتهاي نيويوركي و كاليفرنيايي و … خود را همچون زمينة علمي نيرومندي حفظ كند، اما براي تطبيق طرحهاي نيويوركي و كاليفرنيايي با خصوصيات اين جامعه، اصرار نورزد. از رو در رويي جوان نو رسيده با حقيقت، استعدادها شكفته ميشود و جوان براساس تجربه شخصي، بدون واسطهگري پرابهام طرحها و تئوريهاي غير ايراني، با جامعة ضد تحقيق طرف ميشود و با الهام از عينيات، آنچه را در خور توانايي روح جامعه ميبيند، روي كاغذها ترسيم ميكند. به سخن ديگر به جاي آنكه بخواهد جامعة ايران را با اصرار درون قالبها و نمودارها و باكسهاي كتب مديريت متعلق به پروفسورهاي خارجي جا دهد، سيماي جامعه را مينگارد و سپس بهترين طرحها و سيستمها را متناسب با اين سيما، ميآفريند. اين شكل واقعي، اين چهره بيبزك جامعه، همچون محكي نيز به كار ميآيد. زيرا باعث ميشود، جوانهاي نور سيده، واكنشهاي متفاوتي در برابر چهره جامعه از خود بروز دهند و به دو گروه متفاوت، تقسيم ميشوند. گروهي كه دل به جاذبة چهره واقعي جامعه خود ميبندد، بدون احساس و اظهار «فريب خوردگي» ميماند و دل به دگرگوني اين چهر ميسپارد… و گروهي ديگر كه نميتواند با چهرة جامعهاي سواي نيويورك و كاليفرنيا و… اخت شود، ميرود و از مزاياي گرين كارت سود ميجويد… فقط در اين صورت است كه به جاي سازش فساد با فساد، برخورد افكار و عقايد ميسر ميشود و دريچههاي بسته در برابر محقق جوان و دانشمند و خودآگاه و آشنا با جامعه، يكي يكي گشوده ميشود.
چرا نهراسيم؟ در شرايط امروزي كه آرشيوهاي تحقيقاتي از تحقيقات ايراني فقير است… كه بازار ترجمه و تجمل و دكوراسيون داغ است… و جمعي از مدعيان دارنده گرين كارت، تجمل نمايشي و حيثيت علمي و مقام اداري را يكجا و بيدردسر مطالبه ميكنند، تمام جوانهاي دبيرستاني، تمام جوانهاي دانشگاهي به حكم شامة تيز خود زودتر از ديگران، داغي بازار گرين كارت را حس ميكنند و هول زده به صف دراز متقاضيان ويزا ميپيوندند… تشك و لحاف به كول ميكشند و شب را در كنار ديوار سفارتخانهها به صبح ميرسانند… و صبح كه كلمة سرنوشتساز «يس» يا «نو» را از مسئول ويزا دريافت ميدارند، سرنوشت خود را محتوم و مختوم مييابند… كلمه «نه» مهر باطلهاي است كه بر شخصيت و حيثيت آينده آنها فرود ميآيد… اين «نه» به معناي سلب آينده است. به معناي شكست اميدهايي است كه جوان به باطلالسحر گرين كارت گرفته داشته است. به معني آن است كه نميتواند در آينده، در موضع قدرت، ابراز فريبخوردگي و افسوس كند… نميتواند گرين كارت را روي ميزها بكوبد و نميتواند بيآنكه به جامعه سرويس بدهد، از جامعه سرويس بخواهد. وقتي «يس» و «نو» مسئول ويزا اين همه مفاهيم گونهگون دارد، چرا نبايد از طويل شدن دائمي يك چنين صفهاي هولناك بهراسيم؟