رستاخيز بهمن 1354
مقام محلي ميهمانان تهراني خود را محاكمه ميكنند و ميكوشند به آنها بقبولاند كه دچار بيماري «تهرانزدگي» شدهاند و ميخواهند تمام مسائل شهر و روستا را با محكهاي متداول در تهران اندازهگيري كنند. مقام محلي فرسنگها دور از تهران، در عمق مسائل حاكم بر محيطي كه در آن كار ميكرد، غوطه ميخورد و دردمندانه ميگفت:
شما تهرانزدگان مدعي هستيد از روي نقشه جغرافيا ميشود مسائل شهرها و روستاهاي دور از تهران را شناخت و حل كرد و باور نداريد كلمه «شهر» يا كلمه «روستا» به تنهايي رسا نيست و نميتواند براي بيان حالات و وضعيتها و مشكلات تمام شهرها و روستاهاي كشور به كار آيد. در واقع هنوز ايمان نياوردهايد كه اجراي صحيح و ثمربخش يك طرح با برنامه در هر منطقه، مستلزم شناسايي مقدماتي نسبت به زمينههاي جامعهشناسي در آن منطقه است. زمينههايي كه تمام روابط انساني بر آن قرار گرفته و سالها پايداري كرده است. هر گاه اين نوع آگاهي پديد آيد، روشن ميشود كه شيوههاي وصول به هدف به نسبت تفاوتهاي سنتي و معيشتي در مناطق قابل تغيير است و آنچه را در يك منطقه به كمك شيوهاي خاص ميتوان تحصيل كرد، الزاماً در منطقه ديگر با همان شيوه نميتوان به دست آورد. براي مثال: ممكن است در يك منطقه، صلاح و صرفه در اين باشد كه دامها به شيوه سنتي تغذيه بشوند و در منطقه ديگر، شرايط حكم كند كه دامها طبق مفاد يك قرارداد، توسط شركتهاي داوطلب خارجي، علوفه را به صورت «استاندارد» دريافت دارند… بنابراين اگر شما و ديگر تهرانزدگان، ميزهاي خود را رها كنيد و به جاي سير و سياحت روي نقشه جغرافيا، به سير و سياحت روي خاك تن دهيد، مسائل را آن گونه كه هست درمييابيد، نه آن طور كه در تهران ميگذرد.
عليآبادها و عباسآبادها…
مقام محلي در توضيح عوارض و نشانههاي بيماري تهرانزدگي كه به اعتقاد او كثيري از مجريان برنامهها به آن مبتلا شدهاند، گفت: شما هر اندازه دقيق و نكتهسنج باشيد نميتوانيد از روي نقشه تعيين كنيد كه فقط در منطقه فارس 48روستا به نام «عليآباد» و 65 روستا به نام «عباسآباد» وجود دارد. همچنان كه نميتوانيد از دور ايمان بياوريد كه هر يك از عليآبادها و عباسآبادها آبستن مسائلي است كه اين مسائل از هر لحاظ با مسائل موجود در ساير عليآبادها و عباسآبادها فرق دارد. اگر آنها اهل تحقيق هستند يا ديگران كه اهل عمل بوده و مجري برنامههاي گوناگون مملكتي (اعم از عمراني، صنعتي، كشاورزي، فرهنگي) شدهاند نتوانند بين كاغذي كه نقشه شهرها و بخشها روي آن ترسيم شده و خاكي كه عليآبادها و عباسآبادها روي آن برپا شده، رابطه واقعي برقرار كنند، بيشك مبتلا به بيماري تهرانزدگي شدهاند و حالشان سخت وخيم است. تا زماني هم كه خودشان را لابهلاي كاغذ پيچيدهاند و سيم ارتباط با انواع مختلف عليآباد و عباسآباد را قطع كردهاند، اميدي به بهبودشان نيست و نميتوانند اميد به اجراي صحيح برنامهها در تمام نقاط داشته باشند. البته ميشود از چوپانهاي ساكن در فلان قريه با صدور يك دستور بخشنامهاي خواست كه فوراً مسير چراي دامهاي خود را تغيير دهند و در چراگاه خاصي دامها را بچرخانند. اما نميشود براي اين توصيه ناشي از تهرانزدگي، ضمانت اجرايي تراشيد و در اختيار داشت. منظور آنكه تفاوت آنچه بدون آگاهي تجربي روي كاغذ نقش ميبندد با آنچه روي خاك تحقق پيدا ميكند از زمين تا آسمان است.
راهحلهاي سنتي و قانوني
مقام محلي سپس افزود: با آنكه قانون مدني دقيق و همه جانبهاي داريم، ولي سرزمين پهناور ما سرزميني است كه همواره در آن راهحلهاي سنتي در كنار راهحلهاي قانوني وجود داشته و مشكلگشايي كرده است. هرچند قانون مدني ما همه حسابها را روشن كرده و مثلاً شرايط استفاده از «حق ارتفاق» يا «حق انتفاع» و امثالهم را براي صاحب حق و صاحب ملك آشكار ميسازد، اما مردم در روستاها و مناطقي كه هنوز نميدانند كتاب دقيق و كامل و روشني به نام قانون مدني وجود دارد، از سالها پيش با هم كنار آمدهاند و اصل «توافق» را به خوبي پذيرفتهاند. هر كجا يك آدم پيشقدم شده و تلمبه آبي برپا داشته، مردم به تدريج اطرافش را گرفتهاند و نام ناحيه را با نام برپادارنده تلمبه به هم آميختهاند. از اين رو تعداد زيادي روستا داريم كه با نام «تلمبه حسن»، تلمبه حيدر و… شناسايي ميشود. بنابراين شما تهرانزدگان، وقتي ميخواهيد در اين نوع قراء، برنامهاي اجرا كنيد، لازم است ابتدا تمام شرايطي را كه موجب شده گروهي در اطراف تلمبهاي جمع شوند، اجتماعي تشكيل دهند، به داد و ستد بپردازند، شكل سنتي و معيشتي خاص به خود بگيرند در روابطشان اصل «توافق» را به جاي زور قاضي و داروغه بپذيرند، بشناسيد اين آگاهي مقدماتي واجد اهميت خاصي است كه اگر به دست نيايد حتي انواع تراكتور، خرمنكوب و ساير ماشينهاي كشاورزي به وسايل تزئيني در خانه روستايي تبديل ميشود و به هيچ كار نميآيد مگر چشم و همچشمي و اشاعه روحيه ظاهرفريبي در روستا. انتخاب درست وسيله براي وصول به هدف، همان ضمانت اجرايي است كه در اين برهه از زمان، براي تحقق بخشيدن به هدفهاي واحد مملكتي مورد نياز است. وسيله موقعي درست انتخاب ميشود كه ويژگيهاي محلي، (اعم از جغرافيايي ـ انساني) از پيش، خوب سنجيده و فهميده شده باشد.
محليپوشان حرفهاي…
بدبختانه تاكنون رسم بر اين بوده و هست كه هرگاه بخواهند به ايجاد تفاهم با واقعيتهاي محلي تظاهر كنند، فوراً مقاديري لباس رنگارنگ و چيندار محلي كه در صندوق آماده دارند بيرون ميريزند و آنها را به قامت گروهي «محليپوش حرفهاي» برميكشند. ساز و طنبور محلي هم راه مياندازند و به خيال خودشان اين ميشود شيوه مبارزه با «تهرانزدگي»!… همين طور است سرنوشت صفحات نشريات و بولتنهايي كه قرار است با مسائل مربوط به محليها بياميزد… كه ميدانيم راه گم ميكند و سرانجام جولانگاه همان حرفهايها ميشود. بنابراين شيوههاي مرسوم مبارزه با تهرانزدگي، نوع مسخشدهاي از تهرانزدگي است كه زير جاذبه پوشاك و ساز و ضرب محلي مخفي شده و به كلي تهي از معاني واقعي مردمگراي در اجراي برنامههاست.
مجريان برنامهها، مردمگرايي را از لحظهاي شروع ميكنند كه در آن لحظه، روحيه مردم ساكن در هر منطقه بيش از لهجه و پوشاك و ساز و ضرب آنها جدي گرفته ميشود. بهترين دليل بر اين مدعا آن دسته از سپاهياني هستند كه چون نيازهاي واقعي و روحية مردم ساكن در محل خدمت خود را دريافتهاند در اجراي برنامهها موفق بودهاند. در حالي كه جمعي ديگر، يعني آنها كه محل خدمت را به صورت «تهران كوچكشدهاي» انگاشتهاند، در اجراي برنامهها ناكام ماندهاند. يك سپاهي كه تلخي شكست و شيريني پيروزي را در دو مرحله از خدمت اجتماعي خود چشيده بود، ميگفت: در آغاز خدمت تا مدتها پريشان حال بودم، زيرا مردم نميگذاشتند برنامههاي بهداشتي را به خوبي اجرا كنم. هميشه چند روز بعد از آنكه دارو از مركز تحويل ميگرفتم، دچار كمبود دارو ميشدم و به خصوص نميفهميدم چرا قرصها ظرف چند روز ته ميكشد و سردرد و دل درد و كمر درد در ميان زنان روستا شيوع پيدا ميكند؟… بالاخره كارد به استخوانم رسيد و يك روز تصميم گرفتم از درمانگاه خارج شده در قلب روستا نفوذ كنم و ببينم آن همه بيماراني كه تا چند روز كلافهام كرده بودند و تمام ذخاير دارو صرفشان شده بود چگونهاند؟… راه افتادم و تمام كوچه پس كوچهها را زير پا گذاشتم. هنگامي كه به درمانگاه بازگشتم، انسان ديگري بودم. چون به چشم خود ديدم بيماران من، زناني كه موجب ازدحام درمانگاه و خالي شدن ذخيره دارويي، پيش از وقت شده بودند، هر يك، گردنبندي يا دستبندي با خود داشتند كه مهرههاي آن به چشم من عجيب آشنا بود. آنها قرصهاي رنگارنگي را كه براي تسكين آلامشان، سخاوتمندانه تجويز كرده بودم سوراخ كرده از رشتهاي گذرانده و بر گردن يا دستها آويخته بودند. با آنكه گردش در روستا و نفوذ به قلب روحيه مردم برايم گران تمام شد و احساس تلخ شكست را در وجودم برانگيخت. ولي اين تجربه، آغازگر دوران تازهاي بود كه به پيروزي انجاميد. از آن روز، با بيماران، خارج از ديدار فاصلهانداز درمانگاه، الفت گرفتم و توانستم قرصهاي رنگارنگ را چنان دقيق مصرف كنم كه بيماران واقعي شفا يابند و بيماران قلابي هم دلزده نشوند.
مقام محلي در تكميل نتيجهگيريهاي سپاهي بهداشت افزود: سرنوشت تمام برنامههايي كه توسط عوامل ناآگاه به روحية مردم در هر منطقه اجرا ميشود با سرنوشت برنامه بهداشتي كه آن سپاهي، پيش از ايجاد رابطه واقعي با مردم ميخواست اجرا كند، يكي است. چرا بايد در شرايطي كه اهالي فلان عليآباد، از مضار نوع خاصي آفت كشاورزي هراسانند، بچههاي آنها در مدرسه، وقت خود را با نگاه كردن به تصاوير قرع و انبيق و لولههاي آزمايشگاه كه هرگز آنها را از نزديك لمس نكردهاند، تلف كنند؟!… و چرا اگر يك ماشين كشاورزي در روستا عيب پيدا كند، به علت عدم وجود متخصص و تعميركار در روستا از كارآيي ميافتد و فقط جاي زيادي را اشغال ميكند؟ چرا؟
آثار شوم ناشي از تهرانزدگي آنقدر وسيع و عميق است كه نميتوان براي دفع اين بلا به زبان و لهجه محلي اكتفا نمود. گويندگان يا نويسندگاني كه پيامها را به لهجه محلي و با استفاده از اصطلاحات محلي به مردم ميرسانند هميشه موفق به ايجاد رابطه با مردم نميشوند. زيرا محتواي پيام به عكس قالب و شكل ظاهري عامهپسند آن با مسائل مردم رابطه ا ندارد….