شكست‌ سكوت‌ در فضای شغلی

فردوسي‌، ش‌ 1138، 21 آبان‌ 1352

سكوت‌ كوهستان‌هاي‌ اطراف‌ قريه‌ خانرود خراسان‌ با جيغ‌ زن‌ گله‌داري‌ به‌ نام‌ زهرا درهم‌ شكست‌ و سكوت‌ يكي‌ از مؤسسات‌ شيك‌ و تميز تهران‌ با جيغ‌ و فحاشي‌ يك‌ زن‌ اداري‌ كه‌ دعوي‌ ناموسي‌ را به‌ محيط‌ شغلي‌ كشانده‌ بود، برهم‌ خورد. هر دو زن‌ سكوت‌ فضاي‌ شغلي‌ خود را شكستند، اما هر يك‌ از آن‌ دو حرفي‌ براي‌ گفتن‌ داشتند كه‌ به‌ فاصلة‌ زمين‌ تا آسمان‌ از هم‌ جدا بود.

 زهرا كه‌ هنوز با وسوسه‌هاي‌ مساوات‌ ـ به‌ معني‌ فانتزي‌ آن‌ ـ خودآزاري‌ و مردم‌آزاري‌ نكرده‌ بود، با پاي‌ بي‌پوشش‌، گاه‌ خسته‌ و گاه‌ چابك‌، گله‌ را در پيچ‌ و خم‌ كوه‌هاي‌ خانرود تاب‌ مي‌داد كه‌ ناگهان‌ بزغاله‌اي‌ از گله‌ جدا شد و بر لب‌ پرتگاه‌ ايستاد. زهرا هراسان‌ به‌ سويش‌ رفت‌ و همين‌ كه‌ بزغاله‌ را در آغوش‌ فشرد قلوه‌ سنگي‌ زير پايش‌ جابه‌جا شد و او را به‌ قعر دره‌ فروغلتاند.

 زن‌ اداري‌، حساس‌ترين‌ ساعت‌ اداري‌ را براي‌ اقامة‌ دعوي‌ ناموسي‌ برگزيد و در حضور تمام‌ كاركنان‌ گيس‌ دختر جواني‌ را دور دست‌هايش‌ پيچيد و اينطور دادخواهي‌ كرد:

 ـ اين‌ دختره‌ ولنگار را اخراج‌ كنيد. او فاسد است‌ و شوهرم‌ را از راه‌ به‌ در كرده‌.

 جيغ‌ مرگبار زهرا در سكوت‌ كوهستان‌ گم‌ شد و هرگز پاسخي‌ جز بازتاب‌هاي‌ صوتي‌ كوهستان‌ نشنيد، فقط‌ بزغاله‌اي‌ كه‌ زنده‌ مانده‌ بود جسدش‌ را بو كشيد، اما جيغ‌ و آپارتي‌بازي‌ زن‌ اداري‌ به‌ ثمر رسيد و في‌الفور ترتيب‌ همجواري‌ شغلي‌ او و شوهرش‌ داده‌ شد، به‌ نحوي‌ كه‌ دختر جوان‌ را در نقطة‌ دورتري‌ به‌ كار گماشتند و به‌ خاطر رفع‌ گلايه‌هاي‌ ناموسي‌ و جلوگيري‌ از تزلزل‌ يك‌ خانوادة‌ سالم‌ احكامي‌ رد و بدل‌ شد كه‌ براساس‌ آن‌، امنيت‌ اقتصادي‌ و ناموسي‌ و عشقي‌ زن‌ شاغل‌ تأمين‌ گرديد. از آن‌ روز به‌ بعد زن‌ جنجال‌برانگيز اداري‌، شادابي‌ و كارآيي‌ گذشته‌ را به‌ اضافه‌ مقادير بيشتري‌ گردنكشي‌ بازيافت‌. به‌ اين‌ معني‌ كه‌ توانست‌ روزي‌ نيم‌ كيلو تخمه‌ را از همان‌ پشت‌ ميز بشكند و در سبد زير ميز تف‌ كند و به‌ كمك‌ چند تن‌ از دوستان‌ و همكاران‌ جاني‌، زاغ‌ سياه‌ شوهر را چوب‌ بزند و بفهمد كه‌ در هر يك‌ از دقايق‌ و ساعات‌ اداري‌ با كدام‌ يك‌ از همكاران‌ خوش‌ و بش‌ مي‌كند!

 نقطة‌ اوج‌ زندگي‌ اقتصادي‌ و شغلي‌ زهرا در چارچوب‌ اقتصاد خشونت‌بار سنتي‌، بزغاله‌اي‌ بودكه‌ با او رابطة‌ حياتي‌ داشت‌ و به‌ خاطرش‌ جان‌ سپرد. نقطة‌ اوج‌ زندگي‌ اقتصادي‌ و شغلي‌ زن‌ پر شور و شر اداري‌ ميز حقيري‌ است‌ كه‌ تكيه‌ بر استحكام‌ آن‌ هيچ‌ نوع‌ شايستگي‌ را ثابت‌ نمي‌كند و فقط‌ ممر معاشي‌ است‌ و مركز و موقعيتي‌ براي‌ طرح‌ مسائل‌ خصوصي‌ و وسعت‌ بخشيدن‌ به‌ اختلافات‌ عشقي‌ و زناشويي‌ در عرصة‌ شغلي‌. اين‌ ميز براي‌ خيلي‌ها دريچه‌اي‌ است‌ كه‌ فضاي‌ زندگي‌ پرغوغاي‌ خانوادگي‌ را به‌ فضاي‌ اداري‌ مربوط‌ مي‌كند و چندان‌ با مشكلات‌ خصوصي‌ و عشقي‌ و عاطفي‌ به‌ هم‌ پيوسته‌ كه‌ از سوي‌ آن‌، هواي‌ تازه‌ و رمق‌ و حركت‌ مطلوب‌ بر اقتصاد شهري‌ دميده‌ نمي‌شود. گويي‌ پنجره‌ را ساخته‌اند تا ارتباط‌ بين‌ اتاق‌ خواب‌ و اتاق‌ كار را فراهم‌ كنند و بازار شايعات‌ ناموسي‌ را در تمام‌ خانه‌هاي‌ شهري‌ گرم‌ نگاهدارند. گرمي‌ بازار اين‌ قبيل‌ شايعات‌ از بركت‌ وجود ساعات‌ طولاني‌ كار (بيكاري‌) دست‌ يافتني‌ است‌. به‌خصوص‌ كه‌ رابطة‌ بسياري‌ از زنان‌ بيكاره‌ و شاغل‌ با محيط‌ كار، نوعي‌ رابطة‌ فانتزي‌ است‌ كه‌ مزاياي‌ پولي‌ آن‌، فقط‌ نيازهاي‌ مصنوعي‌ و فانتزي‌ را رفع‌ مي‌كند.

 اما رابطة‌ زن‌ روستايي‌ با وسايل‌ و ابزار شغلي‌ مانند همان‌ بزغاله‌ يا مزرعه‌ و قنات‌ و… يك‌ رابطة‌ جدي‌ و حياتي‌ است‌ كه‌ زن‌ روستايي‌ خشونت‌ و اهميت‌ آن‌ را تا مغز استخوان‌ باور مي‌كند و به‌ مسئوليت‌هاي‌ خود در حد چرانيدن‌ دام‌، برچيدن‌ محصول‌، ريسيدن‌ پشم‌ و… گردن‌ مي‌نهد. چون‌ به‌ضرورت‌ با جانش‌ آميخته‌ است‌. به‌ همين‌ علت‌ هرگاه‌ اين‌ زن‌ به‌ شغلي‌ غير از خانه‌داري‌ بپردازد، رابطة‌ او با كار، صددرصد معيشتي‌ است‌ و كارآيي‌ در حد اعلاست‌. از ديدگاه‌ موجودي‌ كه‌ آحاد اقتصادي‌ زندگي‌ برايش‌ حياتي‌ است‌، البته‌ جلوگيري‌ از فقدان‌ يك‌ بزغاله‌ كه‌ يك‌ عزيز است‌، ارزش‌ مردن‌ را دارد و گسستن‌ از ترس‌ و زبوني‌، به‌خاطر حفظ‌ امكانات‌ شغلي‌ و معيشتي‌ چندان‌ دشوار نيست‌. او زندگي‌ را با نيازهاي‌ واقعي‌ لمس‌ مي‌كند و اساساً فرصتي‌ براي‌ طرح‌ نيازهاي‌ فانتزي‌ و مصنوعي‌ ندارد.

 تمام‌ كساني‌ كه‌ به‌ تعيين‌ ميزان‌ كارآيي‌ زنان‌ شاغل‌ اداري‌ ابراز علاقه‌ مي‌كنند و ديده‌ مي‌شود كه‌ تا چه‌ اندازه‌ اسير جاذبة‌ آمار شده‌ و به‌ درصد و پورسانتاژهاي‌ ريز و درشت‌ عشق‌ مي‌ورزند، بايد لااقل‌ به‌ منظور بالا بردن‌ درجة‌ دقت‌ خود جنبه‌هاي‌ منفي‌ حضور شاغلان‌ بيكاره‌ را نيز رقم‌ بزنند و صرفاً به‌ خاطر آن‌كه‌ زنان‌، پشت‌ ميزها لميده‌اند، جدول‌هاي‌ افقي‌ و عمودي‌ را خط‌ خطي‌ نكنند.

 اگر آن‌ها در محاسبات‌ خود، تعداد شايعات‌ ناموسي‌ را كه‌ توسط‌ زن‌هاي‌ بيكاره‌ اما شاغل‌ به‌ دهان‌ها مي‌افتد، تعداد كلاف‌هاي‌ نخي‌ كه‌ پشت‌ ميزها بافته‌ مي‌شود، كيلو كيلو تخمه‌هايي‌ كه‌ در مراكز شغلي‌ پوست‌ كنده‌ مي‌شود و دست‌ آخر تعداد كف‌بيني‌ها، رمالي‌ها، مبادلة‌ نسخه‌هاي‌ زيبايي‌ و طباخي‌ و… را به‌ حساب‌ آورند و پس‌ از مقايسة‌ جنبه‌هاي‌ مثبت‌ و منفي‌، تأثير اجتماعي‌ اين‌ زن‌ متحول‌ را بر رويدادهاي‌ جامعة‌ شهري‌ تعيين‌ كنند، نتايج‌ حاصله‌ در حدي‌ كه‌ به‌ خاطرش‌ ساز و دهل‌ بزنند، درخشان‌ نيست‌.

 با آن‌كه‌ واقعيت‌هاي‌ موجود چندان‌ عيني‌ و آشكار است‌ كه‌ نيازي‌ به‌ تحقيق‌ و مطالعة‌ عميق‌ ندارد، اما گوشة‌ چشمي‌ به‌ آن‌ نمي‌شود و كماكان‌ بر پاهاي‌ ظريف‌ و خفته‌ در ابريشم‌ زناني‌ بوسه‌ مي‌زنند كه‌ سوار بر كالسكه‌هاي‌ پولادين‌، مسافت‌ كوتاه‌ خانه‌ تا اداره‌ را مي‌پيمايند و با اشارة‌ مختصري‌ به‌ گاز و كلاچ‌، به‌ زعم‌ خود سواركاري‌ مي‌كنند! اين‌ بوسه‌هاي‌ جان‌نثارانه‌ به‌ گرد پاي‌ زن‌هايي‌ كه‌ با پاي‌ غيرمسلح‌، زمين‌هاي‌ ناهموار كوهستان‌ و زمين‌هاي‌ داغ‌ كوير را مي‌پيمايند نمي‌رسد و كمتر فرصتي‌ براي‌ بازشناختن‌ روحية‌ شغلي‌ زن‌ روستا به‌ دست‌ مي‌آيد در صورتي‌ كه‌ اين‌ روحيه‌ چنان‌ جدي‌ است‌ كه‌ فقط‌ براي‌ رفع‌ نيازهاي‌ واقعي‌ فعال‌ مي‌شود و هرگز براي‌ اثبات‌ گزافه‌گويي‌ها، فراتر از نيازهاي‌ ملموس‌ نمي‌دود. زندگي‌ او با ويژگي‌هاي‌ اقتصادي‌ و رواني‌ مشخص‌ مي‌شود، اين‌ ويژگي‌ها همان‌ است‌ كه‌ هنوز بر ساير ويژگي‌هاي‌ صورت‌ كلي‌ جامعة‌ ما غالب‌ است‌ و چون‌ غالب‌ است‌، بايد از لحاظ‌ بررسي‌ و نكته‌سازي‌ و سوژه‌پردازي‌، حاكم‌ هم‌ باشد.

پیمایش به بالا