فردوسي، 30 مرداد 1351، ش 1077
دهة 1970-1960 را بايد دهة قطعنامهها و اعلاميههاي شعارگونه نام نهاد، چون تا اين زمان، هرگز تاريخ بدين حد اسير توصيه و راهنماييهاي عقيم و بدون ضمانت نبوده است.
سازمان ملل متحد آغازگر عصر توصيههاي بينالمللي، حتي در سالهاي اولية دهة مذكور نيز روية خود را در تنظيم و صدور قطعنامهها و اعلاميههاي بياثر، ادامه داد تا شايد افكار عمومي جهان را كه از هزاران حادثه سوء بينالمللي، نگران و ناآرام است، موقتاً تسكين بخشد!
در نتيجه همين روية ناصحيح، هدفهاي سازمان ملل متحد، زير كوه قطعنامهها و اعلاميههاي مختلفي كه دربارة مسائل مهم جهاني صادر شده، مدفون و معدوم شده است كه از آن جمله بايد به رويه و وضع اين سازمان در برابر بحرانهاي آسياي جنوب شرقي، آسياي جنوبي، خاورميانه، ايرلند، بروندي، سودان و دهها مورد مشابه ديگر اشاره كرد كه شرف انساني در جريان اوضاع نابسامان اين مناطق، دچار سختترين لطمات شده است.
عجيب و جالب اين است در چنين شرايطي، پروندة رودزيا را كه در لابهلاي هزاران پروندة موجود در بايگاني آن سازمان پنهان بود مجدداً بيرون كشيده و پس از مطالعاتي در اوراق بيشمار آن كه هر كدام سند غيرقابل انكاري از مظالم وحشتناك عوامل استعماري است، اعلاميهها و قطعنامههاي تازهاي صادر كردهاند تا شايد روح مضطرب ميليونها آفريقايي كه در بدترين وضع شهيد شدهاند آرامش يافته و دل پردرد معدنچيان نگونبختي كه هماكنون در قعر تيرگيهاي خاك بارور آن سرزمين، جان ميكنند تا خوراك كارخانههاي سلاحهاي مرگبار كشورهاي استعمارگر را پيدا و مهيا كنند، احساس اميد نمايد!
علت بذل توجه مقامات مسئول سازمان ملل متحد به پرونده رودزيا اين بوده كه پيشتر، «اسقف آبل موزروروا» رهبر كنگرة ملي آفريقاييان در رودزيا اعلام داشت، صدور كروم از رودزيا به آمريكا، شديدترين ضربهاي است كه تاكنون بر پيكر سياهان رودزيا وارد آمده است.
در اين مورد لازم به يادآوري است كه دولت آمريكا اخيراً مقررات منع تجارت با رودزيا را كه بعد از اعلام استقلال يان اسميت در 1965 تصويب شده بود، شكست و صدور كروم و ساير مواد مورد مصرف كارخانههاي سلاح استراتژيكي را به آمريكا، بلامانع اعلام داشت.
به دنبال اين اقدام دولت آمريكا، مسئولان امور كشورهاي گينه و سومالي به شوراي امنيت سازمان ملل متحد اعتراض كردند و نتيجه اين بود كه مسئولان امر در آن سازمان، مطابق روية گذشته خود، يكسري توصيه و راهنمايي نمودند تا از مردم محروم آفريقا، حمايت و استمالت كرده باشند!
بر اساس مفاد قطعنامهاي كه در اين مورد صادر شد: «اعمالي كه به نقض تحريم تجارت با رودزيا منجر شود محكوم است». با آنكه در اين قطعنامه از كشورهاي خاصي نام برده نشده (باز هم بنا بر ملاحظات و وابستگيهاي سازمان ملل متحد و به خاطر حفظ خاصيت شعاري اين سازمان) اما مطلعان امور ميدانند كه منظور، كشورهاي آمريكا، پرتغال و آفريقاي جنوبي است كه محاصرة اقتصادي رودزيا را شكستهاند.
سابقة قضيه از اين قرار است كه در 1965 يان اسميت دست نشاندة حكومت انگلستان در رودزيا، حكومت اقليت 200 هزار نفري سفيدپوست را بر اكثريت 5 ميليون نفري سياهپوستان زاده شده در آن منطقه، رسميت بخشيد. به محض اينكه خبر مذكور در دنيا منعكس شد، فاصلة رودزيا، لندن، نيويورك، چند بار به وسيلة عدهاي از عوامل سياست بينالمللي، پيموده شد تا با يان اسميت و ساير مراجع مربوطه در انگلستان، آمريكا و سازمان ملل متحد، مذاكره كنند.
اعلاميه پشت اعلاميه و قطعنامه به دنبال قطعنامه صادر شد و چون نتيجهاي به دست نيامد، اساس حكومت يان اسميت را ظالمانه خواندند و در ميكروفنهاي پارلمان انگلستان و ساير كشورها و همچنين در سالنهاي مجلل سازمان ملل متحد گفته شد: «رژيم يان اسميت غيرانساني و محكوم به نابودي است و همة مردم جهان بايد با آن مبارزه كنند.»
براين اساس تصميم گرفتند رودزيا را در محاصرة اقتصادي گرفتار سازند و بيترديد اين اقدام شامل چنان اثرات و نتايجي بود كه يان اسميت و حاميانش را مجبور به تغيير عقيده ميكرد. اما متأسفانه اين مجازات هيچگاه بهطور جدي عملي نشد چون اولاً، ضامن و وسيلة اجرا نداشت. ثانياً با منافع آمريكا، آفريقاي جنوبي، پرتغال و انگلستان مغاير و مخالف بود.
اعلام تصميم مبني بر محاصرة اقتصادي رودزيا و مهم جلوه دادن آن، از طريق وسايل ارتباط جمعي، خيلي آسان و سريع و مؤثر انجام شد، اما در مورد اجرا نشدن آن، اخبار را سانسور كردند. چون همان كشورهايي كه از اين مجازات جانبداري كرده بودند. عملاً با آن مخالفت ورزيدند!
بدين ترتيب و با گذشت زمان، يان اسميت چنان جسارت يافت كه حتي در موارد متعدد، حاضر به مذاكره نشد و تعمداً فشار بر سياهان را بيشتر كرد و دستور داد كه سياهان از شهرهاي رودزيا خارج شده و در معادن به باربري و استخراج و يا به نوكري مهندسان و ساير كاركنان سفيد پوست معادن بپردازند.
براساس اين شيوة ظالمانه، افكار شوم سيسيل رودسِ انگليسي بيش از پيش بر زندگي سياهان رودزيا، حاكم شد. سيسيل رودس يكي از عوامل نابهكار استعمار انگلستان است. در 1885 به سرزمين زرخيز زيمبايو عزيمت كرد و به كمك و حمايت حكومت انگلستان، شعبة يك كمپاني انگليسي را در آنجا داير ساخت. او پس از مدتي اقامت در آن سرزمين، موفق شد با پادشاه ساده و خوش باور زيمبايو ارتباط دوستانه برقرار كند و بر اين اساس، از او امتيازاتي كسب نمايد.
مقامات بريتانياي كبير از اين موفقيت مهم سيسيل رودس ذوق زده شدند و فوراً براي او سرباز و اسلحه فرستادند تا بتوانند وضع و موقع خود را بيش از پيش محكم كند. سيسيل رودس با استفاده از فرصت و امكانات مطلوب مورد نياز خود، هزاران نفر از سياهان بيگناه را در آن سرزمين نابود كرد تا عاقبت زيمبايو را رسماً متصرف شد و اعلام داشت: «بنا به پيشنهاد اكثريت فهيم كه افكار و برنامههاي صميمانة مرا براي پيشرفت اين سرزمين و بهبود زندگي خودشان، باور و قبول كردهاند و علاقمند به تشويق و تقويت من هستند؛ موافقت ميكنم نام خود را بر اين منطقه بگذارم…، بااين ترتيب كه مورد موافقت مقامات دولت بريتانياي كبير قرار گرفته است، نام اين منطقه از اين به بعد رودسيا خواهد بود.»
ملاحظه مي فرماييد از طرف «اكثريت اهالي فهيم»! چه جعلي فرموده و آنها را به چه افتخاري رسانده است!
از همان موقع زندگي مردم آن سرزمين كه تا آن زمان ساده و ابتدايي اما قرين آزادي بود، به كلي دگرگون شد و سياهان كه ساكنان اصلي زيمبايو بودند زير نيزههاي مأموران بيرحم حكومت سيسيل رودس، در سياهچالهاي معادن، به نام جعلي «كارگرمعدن» دفن شدند و سفيدان از بركت جان كندن آنها، براي سكونت خود شهرهاي مدرن ساختند.
مظالم سيسيل رودس و حاميان و همراهان و جيرهخواران او، مرتباً بيشتر ميشد. آنها براي سياهان محروم و دردمند چنان مالياتهاي سنگيني مقرر كردند كه در نتيجه، سياهان به بيكاري رضايت دادند تا در برابر ساعات طولاني كار در معادن، كمترين مزد را هم دريافت ندارند، چون در غير اين صورت مجبور بودند همان دستمزد مختصر را هم به نام ماليات به عوامل زورگوي حكومت غاصب سفيدپوست، تقديم دارند!
با اين وضع، فقر و بي فرهنگي سياهان به مرحلهاي رسيد كه قرنها از سفيدان مهاجم عقب ماندند اما در هر حال شوق آزادي در دلهاي دردمند آنها هرگز خاموش نشد.
در 1953، انگلستان مجبور شد در جنوب شرقي آفريقا اتحاديهاي از مستعمرات خود به وجود آورد كه شامل «رودزيا و نياسالند» بود اما اين اتحاديه در اثر مبارزات پيگير سياهان از هم گسست و در نتيجه دو قسمت از اتحادية مذكور، به استقلال رسيد، اما رودزيا به دو قسمت شمالي و جنوبي تقسيم شد و قسمت شمالي آن از استقلال بهره مند شد.
در اين جريان رودزياي شمالي به نام «زامبيا» و نياسالند به نام «مالاري» تغيير عنوان دادند و سياهان در اين دو سرزمين و به قيمت نثار خون خود، تا حدودي به نعمت آزادي رسيدند.
متأسفانه رودزياي جنوبي همچنان در اسارت استعمارگران سفيدپوست باقي ماند و به همين علت سفيدپوستان رانده شده از مناطقي كه به استقلال رسيده بودند، به آنجا پناه بردند تا سودجوييهاي خود را از منابع غني آن منطقه ادامه دهند.
در 1961 دولت انگلستان كه پايههاي حكومت استعماري را در چهارگوشة جهان متزلزل ديد، به مقتضيات زمان گردن نهاد و با تصويب قانون اساسي جديد، تحقق تساوي سفيد و سياه را در رودزياي جنوبي نويد داد. اما تصويب قانون مذكور باعث شورش سفيدپوستان شد و نتيجه اينكه آنها در انتخابات سال بعد، حزب افراطي جديدي را به كرسي حكومت نشاندند. كه هميشه ميگفت: «يا مرگ يا برتري نژاد سفيد»! رهبر اين حزب كه يان اسميت نام داشت چندي بعد به كمك سرماية هنگفت دوست و هم عقيدة سرمايهدار خود ليل فورد، حزب جبهه را پايهگزاري كرد.
اين حزب بعدها حكومت اقليت سفيد بر اكثريت سياه را در سرزمين رودزياي جنوبي ممكن ساخت و بدين ترتيب يك بار ديگر «سرمايه به تئوري منحط برتري نژاد، قدرت و قوت بخشيد.»
حزب جبهه نام و خاطرة فجايع رودس را زنده كرد و مسئولان آن بر طبق قانون اساسي جديدي كه خودشان تنظيم و تدوين كرده بودند، مقرر داشتند: «سفيد پوستان تبعة رودزياي جنوبي بايد در هر سال حداقل 2 هزار ليره و سياهپوستان تبعة رودزيا حداكثر 120 ليره داشته باشند.»
يان اسميت و عوامل حكومت استعمارگرش با تجربياتي كه داشتند، لازم ديدند كه به ترتيبي و با استفاده از يك حقة سياسي، سياهان را كه بيشترشان بيسواد و يا كمسواد هستند، از دخالت در امور سياسي محروم كنند و بر همين اساس اعلام داشتند: «فقط افرادي حق رأي دادن در انتخابات را دارند كه دورة دبيرستان را گذرانده باشند.» از آن پس يان اسميت هر آنچه را در مكتب معدنچيان استعمارگر سودجو آموخته بود در حق سياهان رواداشت و در نتيجه اكنون در چنان وضع و موقعي است كه واژگون كردن رژيمش يا به قولي سربه راه آوردن اين دستنشاندة ياغي با قطعنامهها و اعلاميهها، نطقهاي آتشين كه هيچ، حتي به زور و تهديد هم ميسر نيست.
فجايع شگفتانگيزي كه تحت حكومت دو رژيم نژاد پرست رودزيا و آفريقاي جنوبي بر مردم سياهپوست ميگذرد، چنان مهم و غمانگيز است كه از محدودة جغرافيايي اين سرزمينها فراتر ميرود و بدون شك مانند ميراث استعماري كه از غرب به جا مانده است ريشههاي خود را تا اعماق زندگي مردم قارة سياه مي دواند.
در واقع رژيم حكومتهاي رودزيا و آفريقاي جنوبي به ستمگريهاي نژادي امكان مي دهند تا هر چه بيشتر مناطق جغرافيايي وسيعتري را در برگيرد يا به عبارت بهتر براي هميشه در قارة سياه تثبيت شود.
به همين علت جنجالي كه اخيراً در مورد بردهفروشي مدرن و اجيركردن سياهان، بار ديگر توجه جهانيان را معطوف داشته، يكي از هزاران نتايج تلخ و اندوهبار رژيمهاي مذكور است و اگر ملل آفريقايي قادر بودند فارغ از دخالتهاي بيگانه به خاطر واژگوني اين دو رژيم توافق كنند، خانة ظلم، لااقل در سطح قارة آفريقا ويران ميشد.